تو را در خواب هایم دیدم به قلم فرگل حسینی
پارت چهل و دوم :
یک هفته بعد.
******
لباس وآرایش روی بدنم سنگینی میکرد، انگار که یک وزنه چند تنی به من بسته بودند ومجبورم کرده بودند با آن حال بدوم.
همه اتاق سرتاسر سفید بود، یک سفید حال بهم زن، کت وشلوار جاوید هم همین طور، یک جور بد سلیقگی محض در این اتاق جست وخیز میکرد.
هیچ چیز به هیچ چیز نمی آمد، من به آرامش ساختگی ام، جاوید به کت وشلوار سفیدش، عمه صدیقه با لب های
مطالعهی این پارت حدودا ۱۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۷۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم، نظر لطفته😍
۱ سال پیشآزاده دریکوندی
10دیدی بهت گفتیم از این جاوید واسه تو شوهر در نمیاد🤣🤣 جاست یزدان😎
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
یزدان فقط به درد شوهری میخوره، حتی دوست پسرم نه😂😂😂😍
۱ سال پیشم
20عالی بود
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم😍
۱ سال پیشسمانه
20خب خداروشکر این عقد رو ب هم زد چقد رو مخ بود اووووف فرگل جون ببینم دیگه چ میکنیاااااا
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
اره دقیقا خوب شد همه چی رو بهم زد😂😍
۱ سال پیشندا
20تمام هفته منتظرم پارت جدیدعالیه لطفازودترپارت بزارین
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
چشم نداجان حتما🤍
۱ سال پیشهانیه
30چه عجببببب نیکان خانوم دمت گرم بالاخره یه خودی نشون دادی 👌🏻
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
اره دخترم قوی شده انگار😎❤️🔥
۱ سال پیشیلدا
20به خدا اگه عقدا بهم نمیزد خودما میکشتم ، دیدی گفتم جاوید جنسش خورده شیشه داره ، پارت ها را لطفا منظم کنید حیفه رمان به این خوبی یاد آدم بره مخاطب دلسرد میشه
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
چشم از این به بعد منظم میکنم، ولی خودش نقشه داشت که بهم بزنه😂😂
۱ سال پیش
محیل
10عالی عالی کیف کردم که این عقد بهم خورد دستت درد نکنه فرگل جون